“ مارک واید موقع خوردن نهار به من گفت حال که این کار را قبول کردی باید بدانی که داستان بتمن خیلی جدید تر از بقیه شخصیت هاست . از هر نظر متفاوت تر از بقیه شخصیت ها به او نگاه میکنیم. و حالا از تو میخواهیم که قسمتی بعدی را تو بنویسی. چیزی نمونده بود از استرس بیهوش بشم “

راه حل او این بود. داستانی بنویسد که بتمن گذشته خود را درک و فراموش کرده و به فردی خوشحال تبدیل شود.

اما داستان تیر و تار تر از آنچه به نظر میرسید شکل گرفت. داستان حالا به بتمن این حس را القا میکند که او کودکی بیمار گونه با پدر و مادری به قتل رسیده است.
در قسمتهایی دیگر از داستانی که کینگ روایت میکند تمام تلاش بتمن برای سر و سامان دادن به اوضاع بچه یتیم قصه است. اما در نهایت داستان شاید او نتیجه گیری میکند که مرگ خانواده او باعث میشود او بسیاری از سر نخ های اصلی مضنونین خود را در نظر نگیرد.

شاید حالا او به این نتیجه برسد که بتمن قهرمانیست که گاتهام سزاوار آن است. نه قهرمانی که به آن احتیاج دارد.